پرسش اینجاست که با وجود ثروت سرشار طبیعی و نیروی انسانی قابل توجه، چه از نظر کمی و چه کیفی، چرا زنان نمیتوانند نقشی برجسته درسپهر اقتصادیاجتماعی این منطقه ایفا کنند؟ من چالش اصلی را در شکاف حکمرانی میدانم. این موضوع روشن است که کشورهای منطقه با چالشهای مهم توسعۀ اقتصادی اجتماعی روبرویند؛ چالشهایی که بر اثر حکمرانیهای ناکارآمد و ضعیف شکل گرفتهاند. و از آنجا که رشد اقتصادی به روابط سالم میان دولت و جامعه و یک رویکرد اقتصاد سیاسی مبتنی بر حکمرانی خوب، رشد، حاکمیت قانون و امنیت نیازمند است، اینها تقریباً در اولویت سیاستگذاری بسیاری از کشورها و رهبران منطقه نیستند. تحقق رشد اقتصادی و توسعه پایدار در این بخش از جهان، مستلزم یک برنامه اصلاحات بنیادین و مستمر است؛ برنامهای که به دسترسی به تأمین اعتبار برای کسبوکارهای کوچک، رفع موانع تجاری و جریان آزاد کار و سرمایه بپردازد و در آن، نقش زنان به مثابۀ یکی از محرکهای کلیدی برای پُر کردن این شــکاف حکمرانی به رسمیت شناخته شود. این در حکومتهای منطقه از اصلاحات بنیادین و پایدار هراس حالی است که اصولا دارند و در برابر هر گونه تغییر وضع موجود مقاومت میکنند. البته آن دسته از کشورها که توانستهاند خود را با دنیای به شدت جهانی شده همسو کنند و اصلاحات مرتبط با حکمرانی خوب را به کار بستهاند گذاری تدریجی و نسبتاً موفق را تجربه میکنند؛ در مقابل، آنهایی که در برابر خواسته ملتها مقاومت و در خیزشهای غربی سقوط کردهاند و یا با موجهای اعتراضی و جنبشی پیدرپی روبهرویند به شدت دستخوش ناپایداری شدهاند یک نگاه عمدتاً تاریخی به ما گوشزد میکند که به دلیل سنتهای خانوادگی و اجتماعی در جوامع این منطقه و حکومتهای اقتدارگرای مردسالار، همواره زنان در پستوی خانهها اسیر و گرفتار بودهاند. زنانی که در کشورهای این منطقه زندگی میکنند کماکان با نگرشها و سـاختارهایی تبعیضآمیز روبهرویند که بسیاری از آنها در چهارچوبهای قانونی و نظامهای اجتماعی مغرضانه جنسیتی نهادینه شدهاند. یکی از چالشهای کلیدی این است که زنان با بار مضاعف مسئولیتهای مراقبت از کار و خانوادهشان مواجهاند. یک مطالعه میدانی در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نشان داد که زنان ایجاد توازن میان کار و خانواده/زندگی را مهمترین مانع در راه آرزوهای شغلی خود میدانند. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید